مرخص شدن از بیمارستان
چهارشنبه صبح بابا اومد دنبالمون یه سبد گل هم برامون خریده بود. سریع کارامون و کرد و مرخصمون کرد. تا من اماده بشم، خاله فاطمه و بابا تو رو بردن آتلیه بیمارستان تا ازت عکس بندازن.
اینم از عکس گل پسرم
اینم دست گلی که بابا برامون اورده بود.
ساعت 2 بود رسیدیم خونه مامان جون. همه اونجا جمع بودن، کلی از دیدنت ذوق کردن.
مامان جون اینا زحمت کشیدن جلوی پامون گوسفند کشتن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی