گلچین عکسای شش ماهگی قند عسل مامان
29 ام دی اولین باری بود که تونستی پای راستت و برسونی به دهنت و بخوری.
قربونت بره مامان دیگه میتونی بشینی و وقتی میخوای بیفتی زمین خودت و با دستات کنترل میکنی.
14 بهمن یاد گرفتی قلت میزنی و از این ور خونه میری اون ور خونه. البته هنوز بلد نیستی با دست راستت قلت بزنی. وقتی به انتهای خونه میرسی دور میزنی و دوباره با دست چپت قلت میزنی.
نانای نانای که میکنم خودت و تکون تکون میدی. بشکن که میزنم دستت و حالت من در میاری و میخوای کار من و انجام بدی قربونت برم که انقد باهوشی.
مامانی که هنرمند باشه نوه میشه این. مامانی برات شال و کلاه و دستکش و پاپوش بافته. دست مامانی درد نکنه. قربونت برم که شبیه فرشته هایی پسر قشنگم.
پنج شنبه 15 ام گروه فان و دعوت کردیم خونمون اینم عکسای اون روز. البته شیوا و دایی علی و زهرا و مرضیه شب قبلش اومدن. فرداشم بهزاد و مهران و محمود (پسر عموی مامان) اومدن. دایی صادق اینا رو هم دعوت کردیم. خیلی خوش گذشت. شب مهمونی هم کلی بزن برقص کردیم.
اینم سفره ی ناهارمون. سوپ جو و کباب مرغ و قرمه سبزی و ژله درست کرده بودم.
داداش بهزاد بهت زبون درازی کرده بود و تو هم یاد گرفته بودی و فرداش زبون درازی میکردی.
پنج شنبه 22 ام هم به همراه گروه فان و خاله فاطمه خونه عمو محمد (عموی بزرگ مامان) دعوت داشتیم. خیلی خوش گذشت بهمون. از دست بچه ها کلی خندیدیم.