محمدپارسای عزیزممحمدپارسای عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

بهانه زندگی مامان و بابا

کارای عید

1393/12/29 22:39
134 بازدید
اشتراک گذاری

با بابا کارای عید و از یک هفته به عید شروع کردیم. یک هفته طول کشید تا کارامون تموم شد. ببخشید پسر عزیزم یه کوچولو اذیت شدی. کل کارا رو بابا انجام میداد هم سر کار می رفت هم تو خونه کار میکرد دلم نمی اومد بزارم دست تنها کار کنه یه خورده منم کمکش میکردم تا زیاد خسته نشه.خاله فاطمه و خاله طاهره می خواستن بیان کارای عید مو انجام بدن ولی بابا نذاشت گفت مزاحم کسی نشو من خودم همه کارا رو میکنم.

یه شب باباجون اومد به خوابم. توی خوابم داشت به بابا کمک میکرد. برای بابا تعریف کردم که بابام اومده کمکش چون داره به من کمک میکنه، می خواسته ازش تشکر کنه.

بابا خیلی زحمت کشید دست گلش درد نکنه. بابا خیلی تو رو دوست داره و بخاطر تو حاضره هر کاری بکنه. سعی کن همیشه قدرشو بدونی. انشالله هزار ساله بشین عشقای زندگی من.

بابای منم خیلی مهربون بود ولی من دیگه ندارمش و نمی تونم زحمتاش و جبران کنم. بابا من و بخاطر تموم کوتاهیام ببخش. کاش هنوز پیشمون بودی.

ما باباجون و 27 دی 92 از دست دادیم. واقعا برام شوک بدی بود آخه باباجون سرحال بود. یکدفعه مریض شد و از پیشمون رفت. دلم براش خیلی تنگ میشه. خدا رحمتش کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)