شب چهلم
یک شنبه 1 شهریور رفتیم خونه خاله فاطمه. شب بابا رفت شاه عبدالعظیم تا برات ظرف چهار قل و چهل کلید بگیره صبح بیاره تا خاله ببرت حمام. شب تا صبح همش بیقراری کردی جیغ میکشیدی و گریه میکردی. چند وقته بعضی از شبها دل درد داری. همش باد گلو میزنی و گریه میکنی.دکتر بهت ColicEZ داده اما تاثیر نکرده. تا ساعت 6 صبح انقدر گریه کردی تا خوابت برد. خداروشکر صبح خیلی بهتر شدی و کلی بازی کردی و خندیدی بعد خسته شدی و خوابیدی. ظهر هم خاله فاطمه بردت حمام و اعمال چله رو برات انجام داد. عاشق حمام کردنی.اصلا گریه نمی کنی و آروم آرومی. ...